چرا پروژه تمدنسازی غرب شکست خورد؟…
پاسخ را در باغ وحشی که فلسفه غرب از انسان ترسیم میکند، ببینید که انسان درحیات غیر مومن اینگونه است:
ارسطو: انسان حیوان ناطق؛
هگل و دکارت: انسان حیوان فیزیکال؛
پاسکال: انسان حیوان دیوو نیزوس؛
فرانسوا دورتیه: انسان حیوان شگفت انگیز؛
زیگمون فروید: سایکو سکسشوال، انسان #حیوان احساساتی وشهوانی وغیرقابل اعتماد؛
الکساندر ریچ: انسان حیوان قابل اعتماد؛
آبراهام مازلو: انسان حیوان خودشکوفا؛
ارنست کاسیرر: انسان حیوان نمادین؛
ژانژاک روسو: انسان حیوان وحشی نجیب؛
بزرگان مدرنیته: انسان حیوان احساساتی و هیجانی؛
آخرین تعریف مکاتب غرب: انسان چیزی جز مصرف نیست!!!
اما نگاه اسلام وتبلور آن در دیدگاه مومن درتعریف انسان: اشرف مخلوقات،عبد الله، احسن المخلوقین، قلب سلیم، معرفت وکرامت هستی!
انسان درنگاه غرب، مادی(طبیعت) تعریف شده بدون درنظر گرفتن تمامیت وجودی انسان (فطرت، غریزه، طبیعت) انسان بدون یکی از سه بُعد فوق ناقص است!
زمانی که نوع نگاه به انسان، حیوان باشد؛ دراین صورت اولین پرسشی که پیش میآید اینجاست که نظام تمدنی غرب بااین حیوان چه میخواهد بکند؟
بله اهلیاش میکنند؛ حیوانها باید اهلی و رام شوند، نقش نظام تعلیم وتربیت غربی اهلی کردنِ این حیوان است، وقتی به انسان به چشم حیوان بنگریم پس تمدنسازی، چنین سیری خواهد داشت:
۱- توحش(وحشی بودنِ ذاتیِ انسان)
۲- تأهل(رام کردن)
۳- تمدن (جامعهپذیری ویادگیری هنجارها وسنتها)
:+۱:انسانها خروجی تمدن هستند؛ وقتی نتیجهی «متمدن شدن» ترامپ باشد، یعنی فردی فاسد_کذاب_زنباره که دربالاترین جایگاه تمدن شاخص غرب یعنی آمریکا قرارگرفته؛ پس تصور کنید زمانی که وحشی بودند، دیگر چه بودند!؟!
انسان طراز تمدن نوین اسلامی«حی متأله» است؛ قرآن اورا اینطور تصور میکند: زنده است، اما زنده بودن او، شدت وضعف دارد؛ زنده بودن را با مثال نور ببینیم ۴نور راتصورکنید:
نور شمع
نور چراغ
نور پرژکتور
:نور خورشید
هرچهارتا نور دارند اما نسبت به دیگری، شدت نورشان فرق دارد، حیات و زنده بودن ماهم همین گونه است ساختمانی ۴طبقه را درنظر بگیریم:
حیات گیاه (زنده بودن آن، اندازهی نور شمع است)
حیات حیوان (زنده بودن آن، اندازه نورچراغ است؛ کمی پرنورتر ازشمع)
حیات جن (زنده بودنش، به اندازه نور پرژکتور است؛ کمی پرنورتر ازچراغ)
حیات ملک (زنده بودن آن، به قدر روشنایی خورشید است؛ پرنورتر ازقبلیها)
?پس انسان کجاست؟
انسان،اشرف مخلوقات است وهمهی زندگیِ این ۴موجود رابصورت همزمان دارد، دراین ساختمان ۴طبقه، انسان سوار برآسانسور است؛ اومیتواند در هرطبقه توقف کند واز آسانسور پیاده بشود:
۱- اگر درطبقه اول پیاده بشود، حیات نباتی دارد. همانند گل؛ انسانی که در حیاتِ نباتی توقف میکند، مثل کسی است که به کما رفته وزندگی نباتی دارد. اندازهی کور سوی نورشمع، زنده است.
۲- بیشتر مردم درطبقه دوم توقف کردهاند. یعنی حیات حیوانی دارند. درشهوت وغضب، حب وبغضهای شخصی سیر میکنند، زندگیشان به اندازه روشنایی نورچراغ است.
۳- برخی ازمردم درطبقه سوم پیاده میشوند یعنی حیات جنی دارند. جن وانسان هردو مختار هستند و عقل وفکر دارند. اماهمین قوه تفکرشان میتواند عامل انحطاط آنها بشود. ازهمین روست که هم شیاطین جنی داریم وهم شیاطین انسی حیاتِ ساکنین طبقهی سوم، حیات صرفاً متفکرانه است. همچون دانشمندان.
۴- اما ساکنان طبقه چهارم، همچون ملائکه حیات ملکوتی دارند. دست یافتن انسان به مدارج عالی انسانیت وکرامت، در لایه چهارم حیات اوست. جایی که فؤاد او بیدار میشود وبلندای روح او، به درخشش نورخورشید است. انسان، از ملائکه هم میتواند بالاتر برود.
شهید، ساکن طبقه چهارم وبالاتر، هم زنده است وهم زنده میکند «ولَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَآءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ-آلعمران١۶٩»
چنین نگرشی به انسان، از عهدهی فلسفه حیات غربی که انسان راحیوان میبیند، برنمیآید.
نظام غرب درفلسفه وهستی شناسی انسان، به او به چشم یک حیوان نگاه میکند، آنچه که رهبر انقلاب اسلامی نیز بارها به آن اشکال گرفتند.
آیا وقتش نرسیده که ازاین باغ وحش دست برداریم و به انسانی که شأنی افضل ازملائکه دارد، برسیم؟
قباد رحیمپور
دکترینولوژیست جوان
نظریه پرداز حکومت بیولوژیکی
از شاگردان اساتید بزرگوار